سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
* لینک دوستان

بسم الله الرحمن الرحیم


نقـش نگیــن

 

سوره 2 بقـــره آیه 116 :

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیم


.... سُبحانَهُ بَل لَهُ ما فِی السَمواتِ وَالاَرض ...

 

... پاک است و بی عیب خدای یگانه ،


یگانه در حلــــــــــم ،

یگانه در وفــــــــا ،

یگانه در مهــــــــر ،

درگنــــاه از بنـــــده نَبُـــرَد،

اگر بنده به دیگری گـراید ؛

او نگـراید که در وفــا یگانه است،

اگر بنده عهد بشکـنـد ؛

او نشکـنـد که در مهـر یگانه است،

یگانه در ذات،

یگانه در صفات،

بَرِی از عِلاّت،

منزّه از آفات،

ستوده به هـر عـبـارات،

 زیبا در هـر اشارات،  

آفریننده ی دقایق و ساعات،

مُقَــدِّرِ اعـیـان و اوقــات،

نه در صـنـع او خلل،

 نه در تـقــدیـر او حِـیَـل،

نه در وصف او مثــــل،

مُقَــدِّری است لَـــم یَــــزَل.

خـداونــدی بی شریک و بی انباز،

پادشاهی بی نظیر و بی نیاز،

گناه آمرز است و بیچاره نــواز،

دانای بی عـلـت،

قـیّـــوم تا ابــد،

قــــدّوس از حســد.

اندر دل من بدین عـیــانی کـه توئی                 

وزدیــده ی من بدین نهــانی کـه توئی

وصـاف ، تــو را وصـف نداند کردن                  

تـو خـود به صفـات خود چنانی که توئی

خداوندی که گوش ها گشوده به نام او ،

دل ها اسیـــر پیغــــــــام او ،

موحد افتاده در دام او ،

مشتاق مست مهـر از جام او ،

امید عاصیان و مفلسان بدرگاه او ،

درویشان را شادی به جلال او ،

عارفان را جای در بارگاه او ،

نشستن شان بر امیــــد وصـــــال او ،

بودن شان در بـنـــــد وفــــــــاء او ،

راحـت شــان با نــــام و نشــــان او ،

 

خــدایــا ؛

یک چندی به یاد تـــــــو نازیدم ،

آخـر خـود را رستخـیــز گــزیــــــــدم ،

چون من کیست که این کار را ســــزیــدم ؟

اینـــــم بس کـــــه صحبــت تــــــــــو ارزیـــدم ،

خــدایــا ؛

نه جــز از یاد تـــــو دل است ،

نـــــه جـــــز از یــــــافت تـــــو جــــان ،

پس بی دل و بی جـــان زندگی کی تــــــــوان ؟

 

ارباب حکمت گویند :  

در این آیت رمزی عجیب است

که در این جهان هرچه راه به آن فنا است

خـداونــد آن را تخمی پدیـــد آورد و خلقی نهاد

تا نوع آن در جهـــان بمانَد و یک بــــاره نیست نشود ،

نبینی که برای اجرام آسمانی مانند ماه و آفتاب و ستارگان

که تا روز رستـــــاخیـــــز راه فنـــــــا نیست لاجــــرم تخـــم نساخت

و برخلاف آنچه نبات و حیوان است 

چون فنـــــــا به روزگاران در آن روان است

لاجــــرم تخــــــم و خـلـف از سـلـف ضروری است،


از این رو دانسته می شود که :

خـداونــد را فرزند گرفتن سزاوار نیست

و خـلـف او را به کار نه !

که وی زنده ی ابدی است و کردگار سرمدی ،

فنــــــــا در او راه نیابد

و آفت را در جـــــلال او جائی نه !

و عیب و نقص را در کمـــــال او گنجای نیست ،

همیشه بوده و همیشه باشد ،

پس او را فرزند چه درباید و چه درسزد ؟

این بود که فرمود :

بَل لَـهُ مــا فِی السَمـواتِ وَالاَرض ...

 

فرزند می باید که خدمت پدر را می دریابد،

چون پدر بخودی خود کامل نیست

و از یار و مددکار بی نیاز نه!

نیازمند دیگری است تا سستی او را جـبــران کـنـد ،

پس خداوند بی نیــــاز چه حاجتی به فرزند و انبــــاز دارد ؟

که نه او را فـقـر است تا کسی جبــــــــر کند ،

نه او را عجز است تا کسی یاری کند ،

آن چه در آسمان ها و زمین است

همه بنده ی او و خــدمتگــزار او و طاعت دار او است

چه بخـواهـــد چه نخـواهــــد .

 

 

اندردل من عشق تو چون نــوریقیـن اسـت          

 بردیده ی من نام تو چون نقش نگیــن اسـت

درطبـع مـن و همّـت مـن تا به قیـــامـت                   

مهـرتـو چـو جـان است و وفای تو چو دیـن

 


[ یکشنبه 93/10/28 ] [ 11:24 صبح ] [ سـرچشمــه ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 30
کل بازدیدها: 710826
*