سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
* لینک دوستان

بسم الله الرّحمن الرّحیم

تبـریـک یا تسلیـت ؟!

  

  

اِنَّ الاِنسانَ لِـرَبِّهِ لَکَنـُـودٌ 

 ( آیه 6 سوره عادیات )  

  

خـداونــد سـوگـنــد یاد می کند که :

این آدمی کـنـود و کـفــور است

یعنی ناسپاس و ناپاک از کار دین است!

همیشـه غـافــل ،

و به جهـل و حـرص و بخـل نائــل،

روز روشن را به گـنـاه سیاه کرده !

شب دراز را به خواب غـفـلـت کوتاه کرده !

درگاه رحمت خـداونــد را گذاشته !

و به خیمه و خرگاه و خانه و دستگاه روی نهاده!


شاد به آن است که ســـال نـــو در آید!

 

و شادیش بیفزایــــــــد !

 

خود ندانـد و نیندیشـد که هـر نَفَسی که بر می آید

گامی به مرگ نزدیکـتـر میشود!

و هـر روز منزلی از راه آخـرت می پیماید!

هر نوروز که آید یک سال از عمر او کاسته و به مرگ نزدیکتر می شود

آیا نمی داند که چه عـَقـَبـَــه هائی در پیش دارد؟

که باید از آن بگـذرد؟


سکـرات مرگ ،

حسرات قیامت ،

هیبت دوزخ ، 

که رســول خـدا (ص) فـرمودند:

 

اگـر آنچـه مرا در شب معـراج دیـدار بر آن افتاد

شما را ده یکِ آن دیـــــــــدار بودی،

روز و شب دیــــده ی شمـــــا اشکـبــار بودی!

و خنده ی شما اندک و گریه ی شما بسیار بودی!

  

  

 

در گوش من صحیفه ی تبریک عید گفت :


سالی دگر ز عمر تو ای بی خبر گذشت !

 

نشکفته غنچه های بهار امید و عشق

 

دیدی که عمر همچو نسیم سحر گذشت ؟

 

روح کهن نه تــــــازه شود از حلــول عیـــد !


 

راح کهــن بیـــــار که آبـــــم ز سر گذشت !

 

تبریک نیست تسلیت است این که دوست را

 

گویی : خوشا ز عمر تو سالی دگر گذشت !

 

 

 جانـــــــان من ؛ 

 قائـم آل محمّـد (ص)

ای محبــوب دل هـا ؛ ای منجـی انسان ها ؛

 هـر ســال را به این امیـــد آغاز می کنیم

که شـایـد تـــــو در این ســـال بیــــایی

و کام تشنــگان عـدالـت را سیـــراب نمـــــایی

برای تعجیل در فرج مبارکتــــان دعا می کنیم

دعا می کنیم این سال که با جمعـه آغـاز

 و با جمعــــــه پــایـــــــــان می یابد

و نیمـــــه شعبــــانش هم جمعــــه است ،

ســــــــال فَـــــــرُج مبــــارکتـــــــان باشد ،

ان شاءالله تعالی


[ پنج شنبه 92/12/29 ] [ 5:9 عصر ] [ سـرچشمــه ] [ نظرات () ]

بسم الله الرحمن الرحیم


 ما رَأیتُ اِلاّ جَمِیـــــــــلاً

 

1430 ســـال قبــــل در چنیــــن روزی ،   

پنجم جمادى الاولى سال پنجم هجری ،

( 5/5/5 )

[ تاریخ تولد به این زیبایی دیده اید ؟ ]  

 

حضــــرت زینـــــب علیهـــا الســــلام ،  

 

در مدینـــه چشم به جهـــــان گشـــود،


 سالروز میلاد مسعود و موفورالسرور این بانوی بزرگ اسلام ، پیام رسان نهضت کربلا ،

بر شما و همه دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت (ع) مبــــــــارک

 

شش ساله بــــــود که رسول‏ خدا­ صلى الله علیه و آله­ رحلت فرمود،

در سال 17 هجرى، یعنی در 13 سالگی با پسر عمویش « عبداللَّه ابن جعفر» ازدواج کرد

و ضمن عقد شرط نمود که هرگاه خواست با برادرش حسین ‏علیه السلام­

دیدار کند یا با او به مســافــــــرت برود، عبداللَّه مخالفتى نکند.


فرزندان این بانوی بزرگوار به نام­های « عون» و « محمّد»

در رکاب سیّدالشّهــدا علیه السلام­ در کربلاشهید شدند.

 پس از واقعه حره ، حضرت زینب علیهـا الســلام­

(با حکم حکومت یا به تدبیر شوهرش عبدالله جعفر) به شام رهسپار

و پس از مدتی کوتاه در 15 رجب سال 62 هجرى

در قریه « راویــــه » شام ( زینـبیـــــه کنونی ) از دنیا رفتند

و در همان جا به خاک سپرده شدند.

 

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

 

ســـلام بر چشــم هـــایی کــه  

جز به سمت منظـره هـای زیبــــا بـاز نشد

 

( سال 61 هجری ) ... هنگامی که عبیدالله ابن زیاد ، خود را در اوج پیروزی دید

با نخوت و غرور جاهلانه اش خطاب به زینب کبری (س) دختر امیرالمؤمنین (ع)  گفت :

دیدی خــــــدا شمــــــا را خوار و ما را پیــــــروز گردانید ...

... و زینب سلام الله علیها در کمال شهامت فرمود :


... وَ ما رَأیتُ اِلاّ جَمِیـــــــــلاً ...


ما جز زیبـــــایی چیـــــزی نـدیــدیــــم !



سخنرانى زینب (س) در کوفه

روز تـاریـخـى دهـم محرم الحرام سال 61 هجرى که مطابق با دهم اکتبر 680 میلادى بود، سـپـرى شد.

با گذشت شب ، آفتاب روز شنبه ، یازدهم محرم از جانب مشرق هویدا گردید،

پـسـر سـعـد اجـسـاد کـشـتـگان خود را کفن کرده ، همه را درگـودالى بـه خـاک سـپرد، ولى بدن پاره پاره شهـدا را همچنان در زیر آفتاب رها کرد و به همراه سپاهیان خود و اسرا، به سوى کوفه روان شد،

همینکه به دروازه کوفه رسید، قاصدى از طرفابن زیاد به وى گفت : امروز اسرا را بیرون شهر نگهدار.

هدف عبیداللّه از این کار این بود که زمینه را جهت ورود آنان آماده کند، زیرا مردم کوفه از خـواب غـفـلت بیدار شده بودند و از جنایتى که در صحراى کربلا به وقوع پیوسته بود، خشمگین شده و مستعد انقلاب و قیام بودند.

بـالا خـره روز دوازدهم محرم در حالى که سرهای مطهر شهدا بر بالاى نیزه ها جلوه گرى مى کرد و در پـیـشـاپـیـش کـاروان اسـیـران حـرکـت داده مـى شـد، اسـراى اهل بیت طهارت علیهم السلام را وارد کوفه کردند.

 شـمر بن ذى الجوشن ( پست ترین و رذل ترین فرد از سران لشکر اموی )غرق در سرور و شادمانى ، پیشاپیش همه ، اسب تازان پیش مى رفت و پیوسته به اطرافیان خود دستور مى داد که مواظب نظم مردم باشند. 

بـا وجـود سـربـازان مـسـلّحـى کـه اطـراف و جـوانـب را زیـر نـظـر داشـتـنـد و هـمـه را کـنـتـرل مـى کـردنـد، تـمـاشاچیان ، گاه و بیگاه ، آهسته و زیر لب چیزهایی مى گفتند: تف بر شما مردمان پست و گرگ صـفـت ! کـه جگرگوشه رسول خدا را کشتید و زنان و فرزندانش را مانند اسیران رومى و غـیـره همراه خود حرکت مى دهید!

زمـزمـه هـا و درگـوشـى سـخـن گـفـتـن هـا زیـاد رد و بـدل مـى شـد و اشـک حـسـرت و نـدامـت از دیـده مـردان و زنـان و کـودکـان ، سـرا زیر بود.

رفته رفته تپیدن دلها به صورت ناله و افسوس و بالاخره به شکل گریه شدید و زارى و اندوه ،  خود نمایى کرد و صداى گریه و ناله همه جارا فرا گرفت ،

 

ناگهان زینب کبرى ، قافله سالار اسرا و رشیده ایام ، فریاد زد :


ساکت شویـــــد !

 

 هـمـه او را مـى شـنـاخـتـند، او دختر على علیه السّلام بود و سالها در همین کوفه کنار آنان زنـدگـى کـرده بـود و بـعـد از وفـات فـاطـمـه ، مـدت پـنـجـاه سـال بـود کـه اولیـن شـخـصـیـت زن اسلام به حساب مى آمد، اما اکنون مانند اسیران با او رفتار مى شود.
همه و همه به احترام حضرتش سکوت اختیار کردند، حتى صداى زنگ شتران نیز قطع شد و سـکـوتـى مـرگـبـار هـمه جا را فرا گرفت که ناگهان شیر زن عالم رشادت به سخن آمد و گفت: 

« ثُمَّ قالَتْ اءَلْحَمْدُ للّهِِ وَالصَّلوةُ عَلى اءَبِى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْطَیْبینَ الاَْخْیارِ؛

اءَمّا بَعْدُ: یا اءَهْلَ الْکُوفَــــةِ!

یا اءَهْلَ الْخَتْلِ وَالْغَدْرِ وَالْخذْلِ وَالْمَکْرِ! ......

 

ترجمــه خطبـــه :

سـپـاس خـداونـد مـتـعـال را و درود بـر مـحـمـد صـلّى اللّه عـلیـه و آله رسـول خـدا و آل او پاکان و اخیار.

اما بعــــد:

اى مردم کوفه ! اى مردم نیرنگباز و فریبکار!  

اى بـى وفـایـان پـیـمـان شـکـن !

آیـا بـر ما سرشک ریخته ، گریه مى کنید؟!

آیا بر ما افـسـوس مـى خـورید؟!

اى کاش ! همیشه اشکتان جارى باشد و ناله شما آرام نگیرد؛

زیرا چـشـمـان مـا گـریـان و جـان مـا شـراره انـگـیـز اسـت.

شـمـا مـثـل آن زنـى مـى مـانـید که رشته خویش را خوب مى تابد و پس از آن ، هرچه بافته به ناگاه بازگشاید،

شما نیز با مکر و حیله و نیرنگ ، ابتدا رشته خود را محکم بسته و پس از آن بـاز گـشـودید.

در بین شما غیر از دروغ و خود ستایى و فساد و دشمنى چیز دیگرى وجـود نـدارد.

شـمـا مـثـل دو رویان تملق مى گویید و مانند دشمنان نیرنگ مى ورزید.

شما درست گیاهى را مى مانید که در مزبله اى روییده یا نقره اى که زینت قبور شده است.

بـه راسـتـى کـه تـوشه بدى جهت جهان دیگر خویش اندوخته اید؛

زیرا خداى را به خشم آورده و عـذاب جـاویـد را براى خویش ‍ آماده کردید.

آیا پس از آنکه ما را کشتید، به حالمان گریه مى کنید؟!

به خدا قسم ! که به گریه کردن سزاوارید،

فراوان گریه کنید و اندک بخندید؛

زیرا شـمـا لکـه نـنـگ ابـدى را بـر دامـن خـود آلوده کـردید که به هیچ آبى هرگز پاک نشود.

چـگـونـه کـشـتـن جـگـرگـوشـه خـاتـم پـیـامـبـران و مـعـدن رسـالت و سـیـد جـوانـان اهـل بـهـشـت ، مـلجـاء و پـنـاهـگـاه نـیـکـو کـارانـتـان را تـلافـى خـواهـیـد کـرد؟! 

درهـرحـال و هـر حـادثـه اى بـه او پـناه مى بردید و سنّت شما را جارى مى ساخت ، در موقع احـتـجـاج بـا دشـمـنـان ، هـادى شـمـا بـود، در هـنـگـام نـاراحـتـى ، بـدو متوسل مى شدید و او بزرگ و گوینده شما بود. و احکام شریعت را از وى آموختید.

اى مردم ! بد گناهى را مرتکب شدید و براى روز قیامت خویش بد اندوخته اى ذخیره کردید.

هلاکت و مـرگ از آن شـما باد!

کوشش شما دیگر فایده اى نخواهد داشت .

دستهاى شما بریده باد!

کـه زیـان و ضـرر بـراى خـویـش بـه بار آوردید،

به خسران دنیا و آخرت دچار شدید

و مستحق عذاب الهى گردیدید

و خوارى و فقر بر شما غلبه کرد.

واى بـر شـمـا اى مـردم کوفه !

آیا مى دانید که از پیامبر خدا چه جگرى را شکافتید

و چه خـونـى را از او بـه زمـیـن ریـخـتـیـد؟!

و چه پیمانى را شکستید؟!

و چه حرمتى از پیامبر را نـادیـده گـرفـتـیـد؟!

و چـگـونـه پرده نشینان عصمت را بى پرده ،

 بیرون افکندید و به اسارت کشیدید؟!

اى مـردم ! بیدادى بزرگ و کارى بى نهایت قبیح انجام دادید

نزدیک است از کار زشت شما آسـمـانـهـا شـکافته شوند

و زمین از هم پاره شود و کوهها فرو ریزند ،

رسوایى و زشتى کـار شـنـیـع شـمـا، آسـمـان و زمـیـن را فـرا گـرفـت ،

آیا تعجب مى کنید که از آسمان خون بـاریـدن گـرفت،

ولى بدانید که عذاب آخرتتان سخت خوار کننده تر و رسـوا کـننده تر خواهد بود.

و کسى شما را کمک نخواهد کرد

و این مهلتى که خدا به شما داده ، هـرگـز عـذاب شـمـا را تـخـفـیـف نـخـواهـد داد؛

زیـرا خـداونـد عـزّوجـل ، هیچگاه در کیفر گناهکاران شتاب نخواهد کرد و بیم ندارد که هنگام انتقام بگذرد،

بدانید که پروردگار شما در کمین و به انتظار گناهکاران است.

 

نام زینب (س)  همیشه با نام حسیــــــن علیه السلام همراه بوده است

 

میلاد سراسر نور و رحمت و برکتش بر شیعیان و دوست داران

 

اهل بیت عصمت و طهارت مبارک باد


[ شنبه 92/12/17 ] [ 8:15 صبح ] [ سـرچشمــه ] [ نظرات () ]

بسم الله الرحمن الرحیم

زینـب (س)  کیست ؟

 

1430 ســـال قبــــل در چنیــــن روزی ،   

پنجم جمادى الاولى سال پنجم هجری ،

( 5/5/5 )

[ تاریخ تولد به این زیبایی دیده اید ؟ ]  

 

حضــــرت زینـــــب علیهـــا الســــلام ،  

 

در مدینـــه چشم به جهـــــان گشـــود،


 سالروز میلاد مسعود و موفورالسرور این بانوی بزرگ اسلام ، پیام رسان نهضت کربلا ،

بر شما و همه دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت (ع) مبــــــــارک

 

شش ساله بــــــود که رسول‏ خدا­ صلى الله علیه و آله­ رحلت فرمود،

در سال 17 هجرى، یعنی در 13 سالگی با پسر عمویش « عبداللَّه ابن جعفر» ازدواج کرد

و ضمن عقد شرط نمود که هرگاه خواست با برادرش حسین ‏علیه السلام­

دیدار کند یا با او به مســافــــــرت برود، عبداللَّه مخالفتى نکند.


فرزندان این بانوی بزرگوار به نام­های « عون» و « محمّد»

در رکاب سیّدالشّهــدا علیه السلام­ در کربلاشهید شدند.

 پس از واقعه حره ، حضرت زینب علیهـا الســلام­

(با حکم حکومت یا به تدبیر شوهرش عبدالله جعفر) به شام رهسپار

و پس از مدتی کوتاه در 15 رجب سال 62 هجرى

در قریه « راویــــه » شام ( زینـبیـــــه کنونی ) از دنیا رفتند

و در همان جا به خاک سپرده شدند.

 

 

ادامه مطلب:

ما رَأیتُ اِلاّ جَمِیـــــــــلاً


[ پنج شنبه 92/12/15 ] [ 9:40 عصر ] [ سـرچشمــه ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 21
بازدید دیروز: 62
کل بازدیدها: 711012
*