سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام | ||
|
*
لینک دوستان
بسم الله الرحمن الرحیم کرامت و شرافت پیامبر عظیم الشأن
استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل با شیطنت های مکرر و پی در پی ، سعی در جسارت و اهانت به پیامبر عظیم الشأن ، محبـــــــــوب خــــدا و ملائک و مؤمنیـــن و مؤمنات نموده ، روز ی با قرآن سوزی و روزی دیگر با نمایش فیلم های موهن ، روزی با چاپ تصاویر اهانت آمیز و زمانی با چاپ مقاله های گستاخانه قلوب مسلمانان را به درد آورده اند ؛ آنان با خیال باطل خود می خواهند با گرد و خاکی مصنوعی ، چهره ی پاک و نورانی آخرین پیام آور حق را تاریک و یا مخدوش نمایند ! غافل از این که خداوند تبارک و تعالی این نور مبارک و ربانی را روز به روز درخشنده تر و فراگیر تر می نمایند .
تمام قــرآن بر قـلـب پاک و مصــفــــای پیــامبــر(ص) نـازل شــده است. هشت سـوره از سـوره های قـرآن با کلمه یا ایها النبی ، یا ایهاالذین آمنوآ ، یا ایها الناس ، آغاز گـردیده که به سـوره های مخاطبات مشهــورند ، همچنین 24 سوره دیگــر نیز مانند: طه - یس - مدثر- مزمل ... خطـــاب به آن حـضـرت می باشـــد.
علاوه بر سوره های مخاطبات ، آیات متعـددی در سوره های دیگر نیز خطاب به آن جناب و یا در شأن و منقبت آن حضرت و یا امت ایشان نازل شده است که شرح همه آن ها در کرامت و شرافت و منقبت و برتری آن پیامبـر عظیم الشأن می باشد ،
و ما در این وبلاگ قصد داریم به تعدادی از این آیات شریفه بپردازیم .
آیه 35 سـوره نــــــــــور : ( معروف به آیه نور ) بسم الله الرحمن الرحیم اَللهُ نـُـورُالسَّمواتِ وَالاَرضِ ... نُـــورٌ عَـلـی نُـــــورٍ ... بنده تا در این مقام ها باشد، بسته ی روش خویش است، اکنون باز کشش حق آغاز کـنـد، جذبه ی خـــــــدائی درپیوندد، نـــورهــــا دست در هم دهـنـد : نور عظمت وجلال ، نور لطف و جمال ، نور هیبت ، نور غـیـرت ، نور قـربت ، کار به جائی رسد که عـبـودیت در نور ربوبیت ناپدید شود ، و این انوارِ قربِ پروردگار در همه ی عالم جـز محـمـــد مصطفی(ص) را نیست که او کُلِّ کمال است و جمله ی جمال و قبلـه ی افضال
مصطفی(ص) در باره ی این نـــور فـرموده : عالمیان مشتی خاک بودند در تاریکیِ خود بمانده، و در نهاد تیرگی سرگردان مانده، و در پرده ی آفـریدگی نا آگاه مانده! همی از آسمان ازلیت ، باران انوار سرمـدیت باریدن گرفت! خاک خوشبو گشت و سنگ گوهـر، و رنگ آسمان و زمین دیگــرگشت! لطیفه ای پیوند آن نهاد گشت، و خـداونــد از نــور خود پرتوئی برآن پاشید. پرسیدند آن نور را چه نشانی هاست؟ فرمود: چون سینه به نــور الاهی گشاده شود؛ همّت عـالــی گردد، غمگین آسوده شود، دشمن دوست گردد، پراکندگی به گردآوری بدل شود، بساط بقا بگسترد، فرش غـنـا درنوردد، زاویه ی اندوه را دربندد، باغ وصال را دربگـشــاید، و مؤمن با خــــدا همراز گردد.
... مَثَلُ نـُورِهِ کَمِشکــوةٍ ... این آیت اشاره به مصطفی(ص) است که خـلـقـتــش نـــور بود و خلعتش نـور و نسبش نـور، ولادتش نور، مشــاهـــدتـش نور، معامـلـتــش نور، معجـزتش نــور، و او خود در ذات خود نُــورٌ عَـلـی نُـــور بود محـمــد(ص)؛ مهتری که در روی او نور رحمت، در چشم او نور عـبـرت، در زبان او نور حکمت، در میان شانه ی او نور نبوت، درکف او نور سخاوت، در قدم او نورخدمت، درموی او نور جمال، درخوی او نور تواضع، در سینه ی او نور رضا، در سَــر او نور صفـــا ، در سِرّّ او نور وفا، در ذات او نــور طاعت، در طاعـت او نور توحید، در توحید او نـور تحقیق، در تحقیق او نـور توفیق، در سکــوت او نـور تعـظـیـم، و در تعظیم او نـور تســلـیـم است!.
آن شب که من ازفـراق تو خـون گریم
بـــاری به نظــاره آی تــا چــون گِــــریم هــر لحظه هــزار قطـره افــزون گِـریم
هـر قطـره به نوحــه ای دگرگـون گریم
[ چهارشنبه 93/11/8 ] [ 3:50 عصر ] [ سـرچشمــه ]
[ نظرات () ]
بسـم الله الرحمـن الرحیـم
بسـم الله الرحمـن الرحیـم نام خداونـدی است که زبان ها سزای وی جست و ندید ، وَهم ها فرا حجاب عزت رسید و ببرید، گوش ها فرا حق وی رسید و نرسید، صفت و قدر خویش برداشت تا هیـچ عزیـز به عـزّت او نرسد ، و هیـــــــــچ فهـــــــم حد او درنیــــــــــابد، و هیـــــــــچ دانـــــــا قـــــــدر او ندانـد، توان اوکس نتواند ، به قدر او کس نرسد ، قِــــــــدم را با حـــــــدوث چه مناسبت ؟ حـقِ باقی در رسـمِ فـانی چه پیوند؟
خــدایــا ؛ گاه می گوئی فـرود آی ، گاه می گوئی گـریز، گاه فـرمائی بیـا ، گاه گوئی پرهیـز،
خــدایــا ؛ این نشــان قربت است ؟ یا محض رستـاخیز؟ هـرگـز بشـارت نـدیدم تهـدیـد آمیـز!
ای مهـربانِِ بردبـــــــار، ای لطیف نیک یــــــــار ، آمـــــــــدم بـــه درگاه ، خــواهی به نـــــاز دار ، و خواهی خـــــــوار دار، حقیقت این کار همه نیاز است و حسرتی بی کران و دردی مادرزاد ، در آن هم ناز است و هم گـداز، هم رستاخیز نهان است و هم زندگانی جاودان ، و بیقراری دل واجدان، بلای جان مقربان، حیرت عـلـم محققـان، احتــراق عشــــق عارفــــان، و سرگردانی جوانمردان، سرگردانی آنان در این راه چنان است که ؛ کسی در چاهی بی ته افتد ؛ هرچند که در آن بیشتر میشود آن چاه بی ته تر میشود! که هرگز او را پای بر زمین نیاید! همچنین روندگان در این راه همیشه روانند افتان و خیـــــزان که هرگز ایشان را نه وقفتی، و در این راه نــــه سلــــــــــوتی، و نه این دریــــــا را قعـری، و نه این حدیث را غایتـــــــی است.
گـرحضـرت لطفش را اغـیــــار به کارستی عشاق جمــالش را امیــد وصـالسـتــــــی ممکن شودی جستـن گر روی طلب بودی معـلوم شدی آخـر ، گـر روی سـؤالستــی
خــدایــا ؛ نــور دیـده آشنـایـــــــانـــــی ، روز دولـــــت عارفــــانی ، چـــراغ دل مریـدانی ، انس جان غریبـــــانی ، آرامش سینـه محبـــــانی ، نهـــــایت همـت قاصــــــــدانی ! مهــربانــا ؛
حاضر نفس واجدانی ، سبب دهشت والهــــــانی ، نه به چیزی مانی که گویم چنانی ، آنی که خود گفتی و چنانکه گفتی آنی، جان های جوانمـردان را عیـانی و از دیده ها امـروز نهانی. اندر دل مــــن بدین عـیـانی کــه تــوئی وز دیـده مـن بدیـن نهـانـــــی کـه تــوئی وصّـاف تـــــــو را وصـــف ندانـد کـردن تــو خود به صفات خـود چنانی که توئی
[ چهارشنبه 93/11/1 ] [ 9:40 صبح ] [ سـرچشمــه ]
[ نظرات () ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |