سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام | ||
|
*
لینک دوستان
بسم الله الرحمن الرحیم
کارمـا و تنــاســــخ
کارما : همان قانون عمل و عکس العملِ است که در ادبیات فارسی به مکافات عمل مشهور است .
در فرهنگ قرآنی و اعتقادات اسلامی ، روی مسئله قیامت و حساب رسی از اعمال انسان ها بسیار تأکید شده است . از مکافات عمل غافل مشو گندم ار گندم بروید جو ز جو تناسخ : معناى «تناسخ ارواح» این است که ارواح از جسمى به جسم دیگر منتقل شود و در اصطلاح هم به همین معناست ، یعنى « با مرگ یک فــــرد ، روح او از کالبدش خارج و به بدن دیگری ، چه انسان و چه غیرانسان ، حلول کند . هرگاه روح آدمی بعد از مرگ به کالبد انسانی دیگر حلول کند ، در اصطلاح حکما آن را « نسخ » می گویند. و هرگاه به بدن حیوانی دیگر تعلق گیرد، آن را « مسخ » می گویند. و هرگاه به جسم نباتات حلول کند، آن را « فسخ » می گویند. و هرگاه به جمادات تعلق گیرد، آن را « رسخ » می گویند. یک سری جریان های معنوی گرای دروغین به تازگی در حال گسترش اند که نسبت به ادیان بزرگ آسمانی نوعی بی اعتنایی و یا نوعی مخالفت دارند . این جنبش های نو پدید ، دین را از معنویت جدا می کنند و در واقع بیان کننده نوعی عرفان سکولار می باشند که ضـــدّ دیـــن هستند در صورتی که در عرفان اسلامی دقیقا معنویتی لحاظ می شود که از بطن دین می گذرد و برگرفته از دین و شریعت است . در این عرفان های غیر اسلامی و سکولار وقتی تفحص می کنیم می بینیم که اگر مبانی اخلاقی دارند و مباحثی همچون آرامش روحی را مطرح می کنند ؛ همه ی آن ها چیزی نیست که در دین گفته نشده باشد ، و به عبارتی مبانی آن ها عاریه گرفته شده از دین است. تفاوت اصلی عرفان های سکولار با عرفان های دینی : عرفان های سکولار به نوعی بشر را از خــــــــدا جدا می کنند ، اما در عرفان اسلامی این گونه نیست. در عرفان های سکولار هدف این است که بشر آرامش روحی پیدا کند و به کمال برسد اما این کمال تعریف نمی شود ! حتی می بینیم که به خدا اشاره می کنند اما در حقیقت خداجویی ندارند و خدا را درخودشان جستجو می کنند ! ولی در عرفان اسلامی هدف تربیت انسان و رسیدن به کمال است ، و کمال ، رسیدن به خداست ، و مسیر آن از شریعت می گذرد . درحالیکه در عرفان های سکولار اصلا شریعت دیده نمی شود ! ... رد تناسخ با استناد به آیات قرآن : به ذکر آیاتی درقرآن می پردازم که براساس آن بازگشت ارواح پس از مرگ به دنیــــــــــا محــــــــال و ممتنع است. آیات27و28سوره انعام : وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّوَ لَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اگر تو ای محمد ؛ آنان را در موقعی که مواجه با آتش می شوند ببینی ، خواهی دید که می گویند : ای کاش پروردگار ، ما را برمی گرداند! که اگر چنین می کرد دیگر آیات او را تکذیب ننموده و از مومنان بودیم ....... بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ( چنین نیست) ، بلکه آنچه را قبلًا پنهان مى داشتند برایشان آشکار شده است، و اگر (به دنیا) باز گردانده شوند، به همان چیزى که از آن نهى شده اند باز مى گردند، و قطعاً آنان دروغگویند. آیات 99 تا100سوره مومنون : حَتى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْت قَالَ رَب ارْجِعُونِ آن گاه که مرگ هر یکی شان فرا رسد نادم شده گویند : بارالها ؛ مرا به دنیا بازگردان ، تا عمل صالح به جای بیاورم ، و به او خطاب می شود : هرگز ... و پیش آن ها برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند مضمون این آیات امتنــــاع خداونـــــد از بازگرداندن کافران به دنیا است . و کافر در برزخ دچار ندامت شده و آرزوی بازگشت به دنیا و جبران اعمال گذشته را دارد. بنابراین معتقدان به تناسخ نمی توانند از آیات قرآن استنباط کنند ، چرا که خداوند ارواح افراد را ، دوباره در بدنی دیگر به دنیــــــــا بــــــاز نمی گرداند. ضمنا اعتقاد به تناسخ به منزله نادیده انگاشتن تلاش و رنج مومنان ، پاکان و نیکان ، و یکسان انگاشتن آنان با کافران و شروران است . البته مومن هم ممکن است مرتکب گناهانی شود ولی خداوند فرموده از گناهان بزرگ اجتناب کنید از گناهان کوچک شما می گذریم. به علاوه ؛ معــــــــاد نیز به عنوان یکی از اصول دین در اسلام معرفی شده و آیات بسیاری دال بر رد تناســـــــخ وجود دارد آن چه بیان شد خلاصه و فشرده بحثی است که بسیار مفصل و طولانی است و علاقمندان به این گونه مباحث باید به کتاب های منبع و مرجع و استفاده از نظرات دانشمندان و علمای فلسفه و منطق و فقه و ... مراجعه نمایند . [ چهارشنبه 93/10/17 ] [ 3:34 عصر ] [ سـرچشمــه ]
[ نظرات () ]
بسم الله الرحمن الرحیم ربیع الاول ماه حزن و اندوه شیعه و آغاز انحراف در اســـلام
[ ربیــــع آمـــد لطفاً کلیک کنید ] آنطور که در تاریخ آمده ؛ پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) در ماه ربیع الاول پا به عرصه گیتی نهاده و در همین ماه نیز در خاک پاک روضه منوره آرمیده اند! در بیست و هشتم ماه صفر چشم از جهان فروبسته و تا سه روز بدن مطهرشان دفن نشده! گویا بزرگان مهاجر و انصار با رحلت پیامبر(ص) در محلی بنام سقیفه بنی ساعده دور هم جمع شده و به مشاوره و مجادله در امر تعیین خلیفه و جانشین پیامبر(ص) پرداخته اند! در حالیکه پیامبر( ص) حدود 70 روز قبل در اجتماع عظیم غدیر خم در بازگشت از سفر حج جانشین خود را به امر خداوند تبارک و تعالی مشخص کرده بودند، ولی آنهایی که در همان سفر همراه پیامبر(ص) بودند و نقشه ترور پیامبر(ص) را کشیده و در صدد اجرای آن بودند (که بحمد الله در این زمینه ناکام مانده و نزد پیامبر(ص) لو رفته بودند!) از نصب جانشین توسط ایشان ناراضی ، و قسم یاد کرده و هم پیمان شده بودند تا نگذارند خلافت رسول الله به اهلش برسد ! همان هایی که بعد از خطبه غدیریه پیامبر(ص) جزء اولین نفراتی بودند که با علی(ع) بعنوان امیرالمؤمنین بیعت کردند! [ قسمتی از شرح واقعه غدیر] [[ ...... پس از اتمام خطابه طولانی و مفصل پیامبر(ص) و دستور بیعت به مسلمانان حاضر در مراسم ، بی درنگ مراسم بیعت آغاز شد، و مطابق نقل مورخین، نخستین کسی که با علی (ع) بعنوان امیرالمؤمنین سلام و بیعت کرد عمر ابن خطاب بود که جلو آمد و دست داد و گفت : اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَمِیرَالمُؤمِنِینَ، بَخٍّ بَخٍّ لَکَ، اَصبَحتَ مَولایَ وَ موَلا کُلِّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَه، درود بر تو ای امیرالمؤمنین، شاد باش که ولیّ من و ولیّ هر مرد و زن با ایمان شدی، بعد از عمر ، ابوبکر و سپس سایر مسلمانان دست بیعت به علی(ع) دادند و ایشان را به جانشینی و خلافت رسول الله (ص) تبریک و تهنیت گفتند. ]]
[[..... اما چه شد که به محض ارتحال ملکوتی پیامبر(ص) بیعت خود را شکستند و مشمول نفرین پیامبر(ص) (که در واقعه غدیر بیان فرمودند) شدند؟ چیزی نبود جز حسد و حب دنیا و ریاست طلبی و جاه طلبی و یا نبودن ایمان کامل و نفاق درونی آنها ، همان گونه که پیامبر(ص) در واقعه غدیر به آن اشاره فرموده بودند ....]] ..... بعد از تعیین خلیفه در سقیفه ، به درِ خانه علی(ع) آمدند و ایشان را به بیعت با خلیفه غاصب فراخواندند! علی (ع) که خود جانشین منصوب از طرف پیامبر(ص) به امر خداوند بود دعوت آنها را اجابت نکرد ، سرکرده گروه مهاجم (عمر ابن خطاب) دستور داد هیزم بیاورند، مقدار زیادی هیزم در پشت در خانه انباشته شد! به علی (ع) خطاب کرد : اگر از خانه بیرون نیایی خانه را به آتش میکشم ! ... فاطمه (س) به قصد وساطت پشت در خانه آمد که ناگهان در خانه که در آتش شعله ور شده بود با حمله مهاجمین در هم شکسته شد و دختر رسول الله(ص) بین در و دیوار قرار گرفت ! فشار وارده بر در آن چنان بود که فاطمه (س) فضّه را به کمک طلبید ! .... مهاجمین وارد خانه شدند و لباس علی (ع) را گرفته ، به زور ایشان را به خارج از خانه می کشیدند ! ..... فاطمه (س) با آن حال صدمه دیده دست به دامن علی (ع) انداخت و گفت نمیگذارم ایشان را با این حال به مسجد ببرید! این بود اجر رسالت پیامبرتان(ص) که از شما چیزی نخواست جز رعایت احترام و حقوق اهل بیتش؟... تعدادی از مهاجمین تحت تأثیر قرار گرفته خود را عقب کشیدند ، عمر دید الان است که تمام نقشه هایش نقش بر آب میشود ، لذا به غلامش قنفذ دستور داد فاطمه را از علی جدا کن ! در این هنگام بود که آن ناپاک دست به تازیانه برد و .... ( قلم شرم دارد از نوشتن شرح واقعه) در این حملات ناجوانمردانه بود که محسن فرزند فاطمه (س) شهید شد ! ....
ای کاش مدینــه در و دیـــوار نداشت ای کاش فدک این همه اسرار نداشت فریـــــــاد دل محسن زهـــرا این بود ای کاش در سوخته مسمـار نداشت
عمر به کعبه و نبوت پیامبر(ص) ایمان قلبی نداشت: در یکی از کتاب های اهل سنت خواندم که خلیفه دوم موقع طواف کعبه و لمس حجرالاسود ، حجر را بوسیده و خطاب به حجر گفته است : « می دانم که نفع و ضرری برای من نداری ، ولی چون دیده ام که رسول الله (ص) تو را بوسیده است من هم تو را می بوسم ! » از این سخن چنین استنباط میشود که او به کعبه و خدای کعبه ایمان نداشته است، نوشته اند بعد از شهادت اباعبدالله الحسین (ع) ، عبدالله پسر عمر به شام رفت و با یزید ملاقات و از کشتن حسین(ع) به شدت انتقاد کرد.... یزید که از عبدالله ابن عمر بخاطر موقعیت اجتماعیش حساب می برد دستور داد صندوقچه ای آوردند ،گفت ای عبدالله ؛ آیا خط و مهر پدرت را می شناسی ؟ گفت می شناسم، نامه ای را از صندوقچه بیرون آورد و به او داد ، عبدالله نامه را که به خط و مهر پدرش بود خواند و آرام شد و به یزید گفت : من هم همانند پدرم هستم ! خوب کاری کردی که حسین را کشتی !! در نامه چه نوشته بود ؟ قریب به این مضمون : [..... ای معاویه ؛ هرگز گمان نکنی که من حقیقتاً به محمد ایمان آورده ام ! نبوتی در کار نبوده و محمد خواسته چند روزی بر مردم حکومت کند و بعد آن حکومت را در خاندان خود موروثی نماید! من به قصد بهره جستن در این قضایا ظاهراً به او ایمان آوردم و دیدی که مانع رسیدن به اهدافش شدم ! او یک دختر ضعیف ناتوان را سرور زنان عالم قرار داده بود ولی پس از مرگش من چنان سیلی به او زدم که ....
‹‹ فَلَعَـنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِعَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ... اَللّهُمَّ خُصَ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى، وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً، ثُمَّ الثَّانِىَ وَالثَّالِثَ وَالرَّابِعَ، اَللَّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً
« پس خدا لعنت کند مردمى را که ریختند شالوده ستم و بیدادگرى را بر شما خاندان .... خدا یا لعن مرا مخصوص گردان به نخستین ستمگر و غاصب حق آل محمد (ص)، و آغاز کن بدان لعن اولى را و سپس دومى و سومى و چهارمى را، پروردگارا لعنت فرست بر پنجمین آنها یزید ابن معاویه
بنابراین طبق فرمایش پیامبر(ص) [ مَن رَضِیَ بِفِعلِ قَومٍ فَهُوَ مِنهُم ] هرکس به عمل گروهی راضی باشد پس او هم جزو آنان است پسر عمر هم جزو کشندگان امام حسین (ع) محسوب میشود.
در پایان خاطرنشان می سازد همه این وقایع تلخ در اوائل ماه ربیع الاول اتفاق افتاده و همچنین روز هشتم این ماه هم که شهادت امام حسن العسکری و یتیم شدن آقا و مولایمان امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در سن 5 سالگی بوده ، لذا ماه ربیع الاول هم که بهار ماه ها نامیده شده ماه حزن و اندوه شیعه است.
همه مشکلات و گرفتاری های ما ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است پس برای تعجیــــل در فـــرج مبارکشــــان دعا کنیم [ چهارشنبه 93/10/3 ] [ 9:19 صبح ] [ سـرچشمــه ]
[ نظرات () ]
بِســمِ اللهِ الـرَّحمـنِ الـرَّحِیـم اِذَاجاءَ نَصرُاللهِ وَالفَتحُ، وَ رَاَیتَ النّاسَ یَدخُلُونَ فِی دِینِ اللهِ اَفـواجاً، فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ وَاستَغفِرهُ اِنَّهُ کانَ تَوّاباً
آرام ِ دلِ ستم دیدگان
(ای محمّد)؛آنگاه که یاری خداوند و فتح مکّــه به تو رسـد، و مردم را بینی گروه گروه در دین خــدا در آیند، پس خدای خویش را بستای و از او آمرزش خـواه که اوست خـدای تـوبـه پـذیــر. چون این سـوره بر پیامبر(ص) نازل شد؛ رسول خــدا (ص) گفت : ای جبرئیل؛ این سوره از وفات ما خبر می دهد که راه فنا می باید رفت ! و شربت تلخ مرگ می باید چشید ! و در خاک لحد می باید خفت جبرئیل گفت : ای سید بزرگوار ؛ آن جهان ، تو را به از این جهان است ، و جوار حق تو را به از دیدار خـلـق ! ای سیّد؛ هرچند که راه فنا است اما فنا راه بقا است و بقا وسیله لقـاء ! ای مسلمان : اگر در همه جهان با کسی در مرگ رعایت و مسامحتی رفتی ، آن کس غیر از محمّد مصطفی(ص) نبودی! هرچند دُرِّ یتیم بود که از صدف قدرت بیرون آمد ! و آفتابی روشن بود که از فلک اقبال بتافت ! با این همه کرامت او را گفتند تو هم می میری ! (اِنَّکَ مَیِّتٌ وَ اِنَّهُم مَیِّتونَ) ای سیِّـد ؛ قـدم در این سرای نهادی و جهان را زیر قـدم زدی ! باز آی به حضرت که جهان اَبَد به تو روشن است ! و عرصه قیامت در انتظــار شفاعت تـو است! و جمال فردوسیان شیفته چهره تو است! و آستان حضرت ما مشـتــاق قدم معرفت تو است! ای سیِّـد ؛ هـرچه در آفـرینش است حـلـقـــه درگاه ما می کوبند، تا تــو نیائی یکی را جواب نیست و هیچ کس را ‹‹ بــار ›› نــه! ای مسلمان : به وفات پیامبر(ص) پشت جبرئیل بشکست! به نا دیدن او ، دین اسلام خون بگریست! به مفارقـت او ، ایمان به ماتـــم نشست ! چه شده ؟ پیامبر(ص) از دنیــا رفته ، ایوان کلمه لا اِلهَ اِلاَ الله بلرزید !
نوشته اند : هنگامی که سعد معاذ (صحابه خاص) از دنیا برفت پیغمبر(ص) فرمودند : با مرگ سعد عرش خـدا بلــرزید ! پس با مرگ خودِ پیامبر(ص) آن امـور عجب نیست؟! آخرین نگاهش به صحابه آنگاه بود که حضرتش از حجره بیرون آمد ، تنش همه درد ، رخسارش همه زرد ، تن ضعیف و بدن نحیف ، دست بر شانه علی(ع)از خانه به مسجد آمد، دو رکعت نماز گزارد ، پشت به محراب تکیه داد ، روی به یاران کرد ، اشک از دیـده او روان شد ، یاران فهمیدند که وداع بازپسین است ، دیگـر جمال عالم آرای او را نخواهند دید، و سخن شیرین و حیات بخش او را نخواهند شنید ، محراب از او جدا خواهد ماند، و جهان از رفتن وی تاریک خواهـد شد ، جبرئیل نیز به سفارت نیاید ، و رضوان نیز به بشارت نیاید، و پیغمبر خدا(ص) از حجره به خاک خواهد رفت و از منبر گرم در لحد سـرد خواهد خفت ! ای دریغــا ! آن جمال پر کمال که دلجوی اندوهگینان و آرامِ دلِ ستم دیدگان بود، در دل خاک خواهـد شد ! و خاک بر سر ما خواهد رفت ! از این پس ما خبر آسمان از که پرسیم ؟ درمان درد هجران را از که جوئیم ؟ در آن هنگام خروش صحابه در مسجد افتاد ، و گـَرد نومیدی بر رخسارها نشست ! و چراغ شادی در سینه ها فـرو مُرد ! همه گوش فرا داشتند که پیغمبر خدا(ص) فرمود : ای یاران ؛ ای عـزیزان ؛ ای غـریبان ؛ ای مهاجـران ؛ ای انصار ؛ بدرود که عمر ما به نهایت رسید ، و دیدار ما به قیامت افتاد، شما را بدرود میکنم و همه امّت را که هستند و خواهند بود بدرود می گویم،
به همه بگوئید که ما را آرزوی دیدار شما بود، لیکن اجل مهلت نداد، و مرگ بشارت آورد، از حضرت آمدیم ، باز به حضرت رفتیم ، حرمت من را نگاه دارید ، عترت من را محتــرم دارید ، وصـــایــــــای مرا بکار بندید ، وصــیّ مــــرا اطـاعـــت کنید ، نماز بگزارید ، بندگان را نیکـــو دارید ، یتیمــــــــان را بنـــــوازیـــــــد ، همه را به خــــدا سپردم. [[ (1) ـ آیا امت عترت پیامبر (ص) را محترم شمردند ؟ یا این که هنوز آب غسل پیامبر (ص) نخشکیده بود که یگانه دختر عزیزش را آن قدر آزردند که شبانه روز کارش گریه بود ! آن قدر گریست که از گریه او همسایگان به ستوه آمدند ! و به گلایه نزدشوهرش علی (ع) گفتند : یا علی به همسرت زهرا (س) بگو یا روزها گریه کند و شبها آرام باشد ! یا شبها گریه کند و روزها آرام باشد ! علی (ع) پیام همسایگان را به فاطمه گفت ! فاطمه برای آسایش همسایگان برای گریه کردن به بقیع می رفت و در آفتاب داغ می نشست و در فراق پدر و سختی های دنیای سیاست! گریه می کرد ! علی (ع) برای زهرا سایه بانی ساخت تا از تابش آفتاب در امان باشد ، ولی این امت ناسپاس و لجوج حتی آن سایه بان را هم ( که بیت الاحزانش می نامیدند ) خراب کردند ! (2) ـ درمورد اطاعت از وصی پیامبر (ص) دیگر نیازی به توضیح نیست ، چرا که پس از ارتحال پیامبر(ص) حتی مهلت ندادند تا پیامبر (ص) کفن و دفن شود ! گویا بدن پیامبر (ص) سه روز در خانه اش روی زمین مانده بود ! و آن قوم در سقیفه بنی ساعده جمع شده و در تعیین جانشین برای پیامبر (ص) مشاوره و مجادله می نمودند ! گویا فراموش کرده بودند که حدود 70 روز قبل پیامبر (ص) در غدیر خم به امر خداوند تبارک و تعالی جانشین خود را تعیین کرده بودند ! ]]
چه نیکـوخصالی چه نیکـو فعـالی چه پاکیـزه طبعی چه پاکیـزه رایی دل من همـی داد گفـتی گـواهـی که باشـد مـرا روزی ازتـو جـــدایی
... فَسَـبِّـــح بِحَـمــدِ رَبِّکَ ... پیغمبر(ص) در آخر عمر خویش ؛ زیاد رکوع و سجـود می کرد و می گفت : خداوندا ؛ از تو آمرزش می خواهم و بســوی تـو تـوبـه و بازگشت می کنم!
روایت است که : پیامبر(ص) هر شبانه روز هفتاد مرتبه استغفار می کردند نوشته اند چون این سوره نازل شد اصحاب شاد شدند ! ولی عباس (عموی پیامبرص) غمگین شد ! حضرت علت را پرسید ، گفت : گویا خـبـر وفات است ؟ حضرت فـرمودند : بلی! واین سوره را سورة الـوداع خواننـد
جـدائی گمان برده بـودم ولیـــکــن نه چـنـدان که یکسـو نهی آشنایی سپــردم به تــو دل ندانستـه بـودم که اینگـونه مایـل به کـوی خـدایی سلام بر پیامبر رحمت و عزّت ، کرامت و فضیلت ، هدایت و امامت [ دوشنبه 93/10/1 ] [ 11:25 عصر ] [ سـرچشمــه ]
[ نظرات () ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |